نقش خانواده در تربیت کودک || Role of the family in raising child
429
Mohammad Mustafa Muhammadyar || محمدمصطفی محمدیار
2023-01-09 21:00:32
نام نویسنده: محمدمصطفی محمدیار (کارشناس ارشد در رشته حقوق خصوصی)
Writer’s name: Mohammad Mustafa Muhammadyar
مقدمه
کودکان یا همان انسانهای کوچک که گویا چهره محسوس و مرئی از فرشتههای معصوم آسمانی استند که خداوند ایشان را درین زمین، که دیگر نشانهی از خوبی دیده نمیشود، فرستاده است تا به ما الگوی خوبی، پاکی، معصومیت و انسانیت باشند. ولی بزرگان یا به گفتهی عوام «کلانها» با این که خود باعث به دنیا آمدن این کودکان میشوند اما خود مخربترین نقش را در تمام طول زندگی و در تربیت ایشان بازی ایفا میکنند. این تبهکاری بزرگان نقطه آغاز دارد، ولی پایانی نمیتوان برای آن سراغ کرد.
نقطه آغاز این تخریبکاری از همان ابتدای است که طفل، خوب و بد دنیا را به خود حذب میکند و این مرحله برای وی از بطن مادر شروع میشود. چون هنوز طفل در رحم مادر است که سر و صداهای بیرونی را احساس و حتا درک میکند. به طور مثال زمان که کودک لگد میزند و پدر دست نوازش روی بطن مادر کشیده و با کودک خویش حرف محبت میزند، کودک خود را رام و آرام میگیرد، گویا میخواهد این نوازش را به شکل کامل به خود جذب کرده و مستفید شود.
تخریبکاری نقطه آخر و اتمام ندارد و تا پس از مرگ شخص با گفتار و کردار و به طور مستقیم و غیر مستقیم و از طرف خویشان و بیگانگان بر دیگران روا شمرده میشوند.
بدیهی است که پیرامون تربیت انسانها مقالهها و کتابهای فراوان نوشته شده است، اما ضرورت نگارش این تحقیق در بررسی عوامل بی تربیتی نسل نو با نگاهی به مصادیق واقعی آن در خانوادهها، جامعه و دولت افغانستان است که همین امر جنبه نوآوری و حتا بی نظیر بودن آن را نیز تشکیل میدهد. بنا بر این، این مقاله عوامل بی تربیتی نسل نو و تخریبکاری بزرگان را با پرداختن به پرسشهای زیر مورد بحث قرار میدهد.
بی تربیتی نسل نو را چند و کدام سطوح باعث میشود؟ هر کدام از سطوح مذکور در آتیه، چه سهم و نقش در بی تربیتی نسل نو دارند؟ چگونه میتوان از این بی تربیتی جلوگیری کرد؟
این مقاله که در سه گفتار تقسیم شده است، گفتار نخست آن مربوط به سطح و عامل نخست تربیتی یعنی «نقش خانواده در تربیت افراد آن»، گفتار دوم پیرامون «نقش جامعه در تربیت افراد آن» و گفتار سوم در مورد «نقش دولت در تربیت ملت» است.
گفتار اول: نقش خانواده در تربیت افراد آن
خانواده همان مکان است که فرد برای اولین بار در آن پا میگذارد و نخستین تربیتهای خود را در آن و از افراد موجود در آن میگیرد. به همین دلیل نیز پیش از این که تربیت فرد در سایر تجمعات مورد بحث قرار بگیرد، خانواده منحیث اساسیترین تربیتگاه فرد تحت مداقه قرار میگیرد. پدر و مادر که معمولا تشکیل دهنده یک خانواده میباشند، نخستین درسها را نیز در وجود نونهال شان میکارند. اینها استند که اگر خوب باشند، فرزند خوب تربیت میکنند و اگر بد باشند، فرزند بهسان خود تربیت میکنند. چون طفل که تازه به دنیا آمده است و مانند یک صفحه سفید و عاری از هر گونه نوشته است، هر لحظه آمادهی پذیرفتن نوشتهها در روی خود منحیث یک کاغذ است. والدین نیز حیثیت دو قلم را دارند که مسوولیت نوشتن در روی این کاغذ را دارند. در روی کاغذ همان چیزهای نوشته میشود که نویسنده بنویسد. حال که پدر و مادر دو نویسندهی یک کاغذ استند، اگر یکی خوب و دیگری بد باشد، طفل ایشان نیز به تناسب اثرگذاری هر کدام از ایشان، تاثیر پذیری میکند. مثلا اگر مادر ۶۰ درصد نقش خوب و پدر ۴۰ درصد نقش بد را در تربیت کودک ایفا بکنند، طفل نیز همان گونه و به همان تناسب آمیزهی از خوبی و بدی یا همانا مثبت و منفی بار میآید. ولی باید گفت که در مثال فوق هر کدام از پدر و مادر کار دیگری خود را دشوارتر میکند و آن بدین معنا که به طور مثال پدر باعث میشود تا انرژی مادر به اندازهی ۴۰درصد هدر برود، چون پدر ۴۰ درصد در منفی سازی اولاد خویش نقش داشته است و این ۴۰ به اضافهی ۶۰ همان فیصدی است که مجموع تربیت اعم از مثبت و منفی را در وجود اولاد تشکیل میدهد.
آنچه در بند پیشین گفته شد، چهره غیر غالبی پیرامون تربیت فرزند در خانواده است. چون تجربه ثابت ساخته است که قوت منفی در تخریب کردن نسبت به قدرت مثبت در آباد ساختن بیشتر است. چنانچه هموطنان ما هر روز میبینند که دولت یک پروژه را طی چندین سال و با هزینه میلیونها دالر میسازد، ولی گروههای دشمن همان پروژه را با کمترین هزینه و در ظرف چند ثانیه با بستن یک بمب یا پرتاب یک نارنجک، واژگون میسازند. در مثال دیگر، زمان که یک معلم در یکی از مکاتب خصوصی طی یک ماه زحمت پنج هزار افغانی معاش میگیرد و در بسیاری از این مکاتب به نام دوره آزمایشی سه ماهه معلم را نگه میدارند و در پایان این دوره سه ماهه وی را ناکام و ناموفق ملقب کرده و معلم دیگر را به همین سان در بست خالی برای یک دوره سه ماهه امتحانی دیگر استخدام و استفاده میکنند که آخر کار هیچ کدام از این معلمان را معاش نمیدهند ولی یک قطاع الطریق در ظرف چند دقیقه، موبایل را که دهها هزار افغانی بها دارد، از ید مالک آن بدرآورده و میگیرد. پس طبیعی است که با دیده شدن این جریان توسط فرد کم خرد و بی خرد و یا کس که شرایط ضیق اقتصادی وی را پیچانده است، وی نیز به راه حرام ولی راه کوتاه و آسان و صد در صدی درآمد روی آورده و با مرور کمترین زمان به یک جانی بزرگ مبدل میشود.
در مثال سوم میتوان دو پسر کاکا را ذکر کرد که بالای هر کدام سالها توسط خانوادههای شان پیرامون تربیت درست کشیده شده است، ولی همین که این دو کودک باهم یکجا و دور از نظارت و مراقبت والدین قرار میگیرند و باهم تبادل افکار میکنند، نسبت به قبل و برای مدت چندین روز یا چندین هفته از خود نشانههای بیتربیتی تبارز میدهند. مثلن هر کدام از این کودکان اگر ۹۹ خوبی و یک عادت بد داشته باشند، زمان که باهم میباشند، برعلاوهی یک منفی خود، منفی موجود در پسر کاکا را نیز جذب میکنند که پس از این هر کدام از این کودکان دارای دو منفی میباشد و بدین وسیله، دیگر ایشان وسیله قویتر در راستای آزار و اذیت والدین میباشند و دوباره به چوکات آمدن ایشان یک مقدار زمانگیرتر میباشد و یا حتا برخ زمانها این دو طفل پس از مشبوع کردن الکترونهای منفی همدیگر به مانند همان فیلم هندی یک و یک، یازده[1] میشوند.
بنا بر این و با توجه به دو مثال مذکور در فوق، با وجود که پدر همان قدر در خانه وجود دارد که بتواند ۴۰ در صد تربیت فرزند را به دست بگیرد و بقیه وقت خود را مصروف تامین معاش خانواده میباشد، ولی باز هم به دلیل نیروی تبهکاری که در منفی وجود دارد، اثر مخرب آن ماندگارتر تظاهر میکند.
آنچه در زیر و پس از بیانات موجز در بالا ذکر میشود، چند نمونه، مصداق، تجربه، و چشمدید از روشها، گفتارها و کردارهای نادرست اعضای خانوادهها است که در بسا خانوادههای افغانستانی به کرات دیده و شنیده شده و میشود.
در خانوادههای که اطفال مورد مهر و محبت قرار میداشته باشند، دیده میشود که این محبت افراطی از طرف بزرگان و دل سرد کننده و اذیت کننده برای کودک میباشد. مثلا زمان که برای بوسیدن طفل دلتنگ میشوند، آن را به اندازهی میبوسند که طفل به سر و صدا و یا به غالمغال و گریه میآید. در حال که این گونه محبت برای به جای خیرخواهی به کودک، به بد خواهی برای وی تبدیل میشود. بدخواهی به این معنا که دیگر کودک از آن شخص و یا هر شخص دیگر که میل بوسیدن کودک را داشته باشد، گریزان میگردد و همین که طفل فکر بکند که فلان شخص برای بوسیدن وی نزدیک شده است، پیش از پیش به چیغ زدن شروع میکند، چون طفل میداند که بوسیدن به جای جذب محبت از وجود بوسه کننده به وجود کودک، انبار از اذیت را به جان وی رها میکند و به همین سبب و برای دفاع و ابراز تنفر خود، فریاد میزند تا اگر از بوسه آن شخص نجات بیابد. پس راه حل این است که در قدم نخست اطفال بدون رضایت والدین ایشان بوسیده نشوند، چون هر پدر و مادر بهتر از هر کس دیگر خوی و خصلت طفل خود و حساسیت وی را در مقابل بوسیده شدن میداند و در قدم دیگر اگر طفل در مرحله از درک باشد که در برابر بوسیده شدن و اجازه گرفتن برای بوسیدن وی ابراز نظر بتواند، از وی نظر گرفته شود تا اگر وی لازم دید و اگر میل داشت تا بوسیده شود، پس بوسیده شود و در غیر آن خودداری شود. این شیوه باعث میشود تا هم کودک اذیت نشود، هم به میل و خواست کودک احترام گذاشته شود و هم به کودک به طور غیر مستقیم درس داده شود که وی خود را در اختیار کس نگذار تا مورد بوسیدن و یا سایر تماسهای فزیکی قرار نگیرد. غیر مستقیم طفل میآموزد که فقط خودش بالای وجود خود اجازه و اختیار دارد و فردا روز اگر کس قصد سوءاستفاده داشته باشد، چگونه به وی پاسخ رد بدهد و چگونه بالای این پاسخ خود ایستادگی بکند و در موضوعات و اقدامات تجاوزگرایانه چگونه از خود دفاع بکند. ولی در صورت که طفل برخلاف میل وی بوسیده شود و با وجود که وی از بوسیده شدن انکار بکند ولی باز هم بوسیده شود، به وی این پندار و اندیشه تزریق میشود که تو بالای وجود و جسم خود حق نداری و وجود تو مال دیگران است و مقاومت تو بی فایده است و خواست تو در مورد نزدیکی به تو، در مقابل خواست دیگران معنا و ارجحیت ندارد و تو باید در مقابل خواست تحمیلی دیگران سر اطاعت و موافقت فرو بیاری و باید تسلیم شوی و تو ضعیف و ناتوان استی و هیچ چیز به معنای احترام به خواسته دیگران وجود ندارد،....
مورد دیگر که باید بدان پرداخت، عبارت از فرزندآوری به تعداد است که والدین به تربیت آن رسیدگی بتوانند. اکثرا از خانوادههای پرنفوس شنیده میشود که میگویند: «وزن اولاد را زمین برمیدارد و روزی وی را خداوند میدهد.» ولی این را نباید فراموش کرد که هیچ کس نمیتواند و حق ندارد که زمین را مملو از طفیلیها بکند که باردوش سایر انسانهای جامعه در حال و آینده بگردد. و یا به حدیث نبوی ص استناد میکنند که طبق آن حضرت خاتم الانبیا ص در روز قیامت به نفوس و کثرت امت خود مباهات میورزد (نمازی، ۱۴۱۹: ص ۲۴۰). ولی این را نمیدانند که اگر آن پیامبر ص در یک حدیث به کمیت امت خود افتخار ورزیده است، در دهها و صدها روایت دیگر معلوم میگردد که ایشان کیفیت را خیلی ارجح دانستهاند و همواره توصیه به تربیت درست فرزند کردهاند و این امر در دین مبین اسلام از تکالیف والدین محسوب گردیده است. واژه تکلیف که بیانگر واجب میباشد، بدیهی است که برتر از حدیث دیگر قرار میگیرد که از آن کثرت امت مستحب پنداشته میشود. پس در مقام تعارض میان واحب یا فرض با مستحب، عیان است که مستحب تاب مقاومت با مرتبهی بالا را ندارد و اولویت در عمل با واجب و فرض است. پس در کثرت اولاد، که بیشترا اما نه کاملا در خانوادههای اطرافی یا همانا دهنشین و روستانشین که محروم از نعمت سواد استند و پیرامون چیستی، چرایی و چگونگی احادیث درک، دانش و مطالعه ندارند، احتمال بی تربیت شدن اولاد به نسبت عدم توانایی والدین در رسیدگی به تمامی آنان متصور است.
همچنین باید افزود که والدین و اعضای خانواده متوجه تقسیم اوقات فرزندان و کوچکان خانواده باشند و ببینند که آنان چگونه و در چه کارهای روز و ساعت خود را سپری میکنند. آیا آنان مصروف کارهای مفید و مهم استند و یا در کارهای بی فایده و حتا مضر حال شان مشغول استند. به همین سبب بزرگان با مشوره همدیگر و یا با مشاوره به اشخاص متخصص و اهل فن از قبیل روان شناسان برای فرزندان خود مصروفیتهای سازنده را طراحی بکنند تا بدین وسیله از کارهای بیهوده دور مانده و با مصروفیت در کارهای آموزشی، ورزشی و تربیتی از قبیل رسامی، نقاشی و خواندن کتابهای داستانی – تربیتی ویژه اطفال، از نگاه کیفی، روحی، روانی، اخلاقی، تربیتی و جسمی رشد بهینه بکنند تا بلوغ فکری و جسمی ایشان باهم به پیش برود. همچنین باید افزود که اطفال نباید مجاز به دیدن تمام انواع کارتونیهای باشند که در شبکههای تلویزیونی نشر میشود، چون تمام آنها ویژه اطفال نیستند که در یک محیط اسلامی بزرگ میشوند. چون خیلی از کارتونیها استند که داستانهای خشونتبار و یا عشقی دارند که حسب مورد کارتونها میان خود میجنگند و یا عاشق همدیگر میشوند و بدین وسیله اطفال درس مزخرفات را فرا میگیرند.
مورد دیگر که شایسته یادآوری است، این که اقارب و یا والدین برای کودک دو گزینه را میدهند تا کودک از میان آن دو گزینه، یکی را که بیشتر دوست دارد، انتخاب بکند. مثلا از کودک میپرسند که «آیا پدرت را بیشتر دوست داری یا مادرت را؟» و بدین وسیله و به طور غیر مستقیم به کودک میآموزانند که باید میان دو گزینه که هر دو در اصل دوست داشتنی استند تفاوت و تبعیض قایل باشد و یکی را بر دیگری ترجیح بدهد و یکی را نسبت به دیگری کمتر ارج بنهد. در حال که این گونه پرسشها از اطفال نادرست است و خوب است که به جای این حرفهای مضر، پرسشهای از اطفال پرسیده شود که اذهان ایشان با جستجوی پاسخ به آن پرسشها، به فعالیت افتاده و زیرکی با بار بیاورد.
مورد دیگر نیز این که، زمان که طفل به سبب اذیت شدن از جانب یک عضو خانواده گریه میکند، به جای این که عضو دیگر خوب و بد آن فرد موذی را برایش بیان بکند، به طفل میگوید: «باش که او را اته [در زبان اطفال، عبارت است از کتک زدن] بکنم» و به این طریق به اطفال زدن و کندن به جای افهام و تفهیم آموزش داده میشود. معنای افهام و تفهیم درین جا این است که شخص موذی در مقابل کودک فهمانده شود و اثر عمل نامناسب و نادرست وی برای وی فهمانده شود تا وی در آینده از چنین عمل خود اجتناب بکند. یکی از فرقهای انسان با حیوان این است که انسان به گپ میفهمد. در حال که امروزه حیوانات را نیز تعلیم میکنند تا نیاز به زدن وی نباشد و به آوازها و حرکتهای ویژه آشنا بوده و به دستور مالک خود عمل بکند، پس انسان که به طریق اولی (قیاس اولویت) با فهماندن میفهمد.
گفتار دوم: نقش جامعه در تربیت افراد آن
پس از خانواده که هر فرد در لحظات اولیه و شروع زندگی در آن گام مینهد، این جامعه است که انسان وارد آن میشود. جامعه و خوبی و بدی آن میتواند روی اکثریت اعضای و اجزای آن اثر گذارد و این امر است که امروزه به کمال راحتی میتوان نمونههای آن را پیرامون خود دید. مثلا زمان که به یک فرد گفته شود تا کثافات را در دریا نیندازد، در پاسخ میگوید: «او برادر، تو از کجا آمدی. همه این کار را میکنند.». این شخص با وجود که دارای سن مکمل قانونی و عاقل و رشید باشد، ولی بازهم حرف میزند که از یک عاقل بعید و حتا محال است. ولی دلیل آن میتواند که اثرپذیری از سایر افراد جامعه باشد که این چنین اعمال قبیح را با کمال بیتوجهی و غفلت از عواقب آن انجام میدهند. پس چگونه میتوان از یک کودک که هنوز درک و دانش لازم را ندارد، سرد و گرم روزگار را نچشیده است، توقع داشت که در میان خوب و بد جامعه و آن هم جامعهی که گاهی بد آن نسبت به خوب آن بیشتر به نظر میرسد، عصمت خود را حفظ کرده و در منجلاب انحطاط نیفتد.
همان گونه که فرزند نوح با این که پدر پیامبر داشت که کسی در تربیت بالاتر از پیامبر نمیتواند باشد ولی به اثر همنشینی با بدان، نیست گردید، پس هر فرد دیگر نیز میتواند که منحط شود.
گفتار سوم: نقش دولت در تربیت ملت
دولت از طرق مختلف میتواند که جامعه، خانواده و افراد را تربیت بکند، به طور مثال:
الف: دولت از طریق مکاتب، مدارس و دانشگاهها میتواند مواد آموزشی و تعلیمی را برای اولاد وطن ارایه و در نصاب آنها بگنجاند که حاوی دروس تربیتی و اخلاقی باشند. مثلا در کتابهای زبان از قبیل دری و پشتو قصهها و شعرهای گنجانده شود که حاوی بعد اخلاقی و تربیتی داشته باشد. همچنین مضمون اخلاق و فرهنگ دارای دروس کاربردی و مبتلابه باشد.
منظور از دروس مبتلابه و کاربردی این است که این دروس شامل موضوعات داغ روز باشد که جامعه از وجود آنها رنج میبرد. مثلا زیانهای ولگردی تدریس شود و گفته شود که اشخاص ولگرد منبع مزاهمت به ناموس، جان و مال مردم میباشد. قوانین چه جزاهای به ولگردان در نظر گرفته است، اشخاص ولگرد در انظار مردم چه جایگاهی دارد. جوانان برای این که ولگرد نشوند، چگونه تقیسم اوقات را برای سپری کردن و تنظیم امور یومیه خویش داشته باشند و چه کارهای منحیث پرکننده ساعتهای خالی در تقیسم اوقات و جریان روز در نظر گرفته شود. چه بدیلهای نیک برای ولگردی و ولگردان وجود دارد تا ایشان از این عمل خویش دور شوند. دین مبین اسلام چه نظر در مورد ولگرد دارد و چه عواقب دنیوی و اخروی را برای ایشان تمهید دیده است.
از مثالهای داغ دیگر که امروزه باید تدریس شده و در صنوف مورد بحث و مناقشه قرار بگیرد، موضوعات قطاع الطریقی [یا به زبان عامیانه همانا راهزنی] سرقت موبایل، قتل و اختطاف است که از جنبههای گوناگون باید تدریس شود.
مثلا میان شاگردان از صنف واحد یا صنوف متفاوت یا میان مکاتب مختلف و حتا در سطح کشور میزهای گرد و گفتمانی برگذار شود و یا مسابقه مقاله نویسی و یا مسابقه سخنرانی پیرامون حسن و قبح امور مذکور تدویر گردد. چون دیگر شاید مقاله نوشتن و سخن گفتن در مورد فصل بهار برای شاگردان مکاتب کافی باشد.
ب: همچنین دولت باید روی تربیت معلمان کار بکند. چون حتمن همه ما معلمان را به یاد داریم که شاگردان را با چوب، سیلی، مشت، لگد، تخته پاک، گنجاندن قلم میان انگشتان و فشار دادن انگشتان شاگرد، کفپایی و دشنام دادن مجازات میکردند. در حال که این شیوهها زمان کاربرد داشت که شیوههای مدرن و منطبق با علم روان شناسی وجود نداشت و یا اگر وجود داشت، استادان آن قدر مطالعه نداشتند که به این شیوههای معاصر دست یافته باشند. پس زمان که استادان ما تربیت درست نداشته باشند، چگونه میتوان توقع تربیت کردن درست اولاد وطن را از ایشان داشت.
ج: دیگر این که دولت باید از معلمان در رشتههای تخصصی شان امتحانات دورهیی و هر از چند گاهی بگیرد و کامیابان این امتحان در کرسی خود باقی بمانند و پستهای استادان ناکام به رقابت جهت جذب استاد جدید گذاشته شود. چون طور که همه آن افراد که در میان اقوام و اقارب، دوستان و آشنایان خود معلم و استاد دارند، تجربه دارند و میبینند که تعداد زیاد از استادان امروزه اهل مطالعه نیستند و از روز که چهارده و یا شانزده فارغ شدهاند، دیگر روی کتاب را ندیدهاند و مانند همان شاگرد تنبل دستکول و بکس را در شانه انداخته به مکتب میروند و پس از مراجعت به خانه، آن را در یک گوشه از خانه پرتاب میکنند. این استادان همانهای استند که وظیفه را به خاطر تقدس آن دوست ندارند، بلکه به خاطر پول و معاش آن دوست دارند. دلیل امتحانات متذکره نیز این است تا استاد اهل مطالعه بماند و این مطالعه است که تربیت انسان را هر روز بیشتر از پیش انکشاف میدهد. پس معلم را که مطالعهی تازه و بهروز ندارد، چگونه میتواند که شاگرد را طبق مقتضیات زمان و مکان جدید پرورش بدهد. آموختههای ما مانند آتش استند، تا زمان که پکه [بادبزن] زده شود تازه میماند و با توقف حرکت دست و پکه زدن، آتش نیز خاموش و فراموش میشود. در حال که انسان اهل مطالعه برعلاوه این که درسهای گذشته را فراموش نمیکند، با مطالعه همیشگی و روزمره ضمن تقویت دروس قبلی و سپردن آنها به حافظه دایمی، به دروس جدید نیز دست مییابد. درین حالت چگونه میتوان از استاد که داشتههای خود را با تقصیر خود از دست داده و فراموش کرده است، ارایه درس جدید را توقع داشت.
د: نبود شغل و طرق درآمد حلال و قانونی خود باعث میشود که بزرگان یا در خانهها باقی مانده و در تشویش نفقه اعضای خانواده به طور غیر ارادی اطفال را به ناحق مورد لت و کوب و سرزنش قرار بدهد و یا در کوچهها، معابر و مقابل دکانها ایستاده شده و با دیدن به طرف زن و دختر دیگران، وقت بیکار را سپری بکنند و بدین وسیله الگوی بدتربیتی به کودکان خانواده خود و سایر کودکان در کوچه شوند. پس این وظیفه دولت است که شغل زایی بکند. این شغل زایی نه تنها از طریق وزارت کار و امور اجتماعی، بلکه از طریق تمام نهادها، ادارات، کارخانههای صنعتی و تجارتی و تولیدی و وزارتخانههای دولتی صورت بگیرد[2].
ه: همچنین دولت موظف است که روی نشرات رسانههای مختلف به طور اخص تلویزیونها و به طور خاص انترنت و رادیو نظارت جدی داشته باشد. چون برنامهها و نشرات که اینها به عوام ارایه میکنند در ترویج بیحجابی، زنا، داشتن انواع و اقسام روابط نامشروع، داشتن دوست پسر و دوست دختر، داشتن حمل ناجایز و طفل طبیعی یعنی ولد زنا، سرقت، اختطاف، قاچاق، غیبت، دروغ گویی، ظلم و ستم و صدها مورد دیگر نقش و سهم بزرگ دارند. دلیل نظارت دولت این است که اکثر خانوادهها و اغلب نفوس کشور را اشخاص تشکیل میدهد که دانش لازم برای درک این جریانات را ندارند و قوه تمیز خوبی و بدی را ندارند و حتا به گفته حکیم بزرگ ادب را از بی ادب نیز آموخته نمیتوانند. چون در صورت که ادب را از بی ادب آموخته بتوانند، پس نشر این نشرات ضرر کمتر میداشته باشد. ضرر کمتر به این معنا که بزرگان و صاحبان خرد و اندیشه میتوانند که خود را از آثار منفی این نشرات محفوظ بدارند و بقیه کسان که هنوز هم در معرض ضرر قرار میداشته باشند، همانا اطفال استند که به دلیل نقصان یا فقدان تمیز جنبههای منفی را زودتر نسبت به جنبههای مثبت این نشرات جذب کرده و زیانمند میشوند.
نتیجهگیری
خانواده، جامعه و دولت هر کدام پیهم و یا باهم یعنی گاهی هر کدام این ها به نوبت و گاهی هم دست به دست همدیگر داده و تمام تلاش خود را با کمال قوت جهت بیتربیت کردن فرد انجام میدهند. گویا سوگند وفاداری جهت انحطاط فرد خوردهاند که کوچکترین دریغ از مساعی جمیله خویش نمی کنند. درین حالت مبارزه شخص ۱/۳ میشود. یعنی در صورت که تصور بکنیم که نقش فردی خود فرد در کجا و چگونه اجرا شود؟ نخست باید این را ببینیم که در کجای دنیا کفهی ترازو که یک سنگ یک کیلویی دارد، با کفهی یگر ترازو که سه سنگ هر کدام به اندازه یک کیلو و در مجموع سه کیلو را تشکیل بدهند، برابری میتواند؟ البته که پاسخ همین است: «بله، این کفه با آن کفه برابری نمی تواند.» پس چطور میتوان از انسان که تنها است و در منجلاب و یا گرداب تولد شده است و درس شنا نیز ندیده است و از بدو تولد یک و طاق گذاشته شده است، توقع نجات را داشت؟ بدیهی است که وی در بدتربیتی خود نقش ندارد. چون حتا اگر به مکتب رفته باشد و یا از والدین پیرامون زشتی و زیبایی شنیده باشد، همین که این حروف و دروس نظری را در عمل از هیچ کس ندیده باشد، در میدان عمل خود را گم میکند. چون هیچ درس نظری بدون جنبه عملی آن کامل نیست. همان گونه که امروزه در ادارات، تحصیل کردگان را به دلیل بی تجربگی استخدام نمیکنند و آموختههای وی را ناکامل تلقی می کنند. پس این فرد هیچ ملامت نیست که اگر بدتربیت بار بیاید.
پیشنهاد
به دلیل جلوگیری از بدتربیتی افراد باید مباشرین و مسببین این معلول، نخست خود را بررسی و مطالعه بکنند. به این معنا که، آنهای (اعضای خانواده، اعضای جامعه و دولت) که در بی تربیتی افراد نقش دارند، کجا کار شان خلا دارد و چه علت باعث شده است که این معلول به وجود بیاید. از آن جای که هیچ علت بی معلول نیست، پس حتمن آنهای که وظیفه تربیتدهی دیگران را به عهده داشتهاند هم وظایف خود را به وجه احسن انجام ندادهاند و هم خود بی تربیت بودهاند. این امر بی پیشینه نیست و پیشینه آن به پیشینیان بر میگردد. این پیشینیان در یک عبارت عامیانه شامل بزرگان هر جامعه نیز میشود. آنهای که فقط به سن بزرگ بودهاند، نه به دانش و به دلیل فقر شدید در فهم و دانش در وجود سلف، خلف نیز بدتربیت شده و میشود.
پس لازم است که افراد خانواده همواره اهل کتاب و مطالعه بوده و هرگز نگویند که از ما گذشته است. چون این باعث میشود که کوچکترها در خانواده از ایشان الگو گرفته و بی علاقه به کتاب بار آیند. پس جهت تربیت اولاد در نخست قرآن را با ترجمه تلاوت بکنند. چون تلاوت بدون مطالعه ترجمه و تفسیر آن مانند این است که شخصی لسان اجنبی را بدون فهم آن ولی فقط به دلیل حروف مشترک میان لسان اجنبی و لسان مادری وی خوانده بتواند ولی خود خواننده نیز هیچ برداشت از آن نتواند. درین صورت است که فرد برعلاوه این که اصلاح نمیشود، کاری یاوه و وقت تلفی را نیز مرتکب میشود که این امر خود به نوبه خویش یک امر ناپسند است.
سپس کتابهای حدیثی باید مطالعه شود تا در آن طرز گفتار، رفتار و پندار حضرت محمد مصطفی ص پیرامون چگونگی تربیت اولاد خود شان و سایر اطفال مورد توجه قرار بگیرد.
همچنین سایر کتابهای اسلامی، تربیتی و اخلاقی مطالعه شود تا با شیوههای گوناگون آشنا گردند و تمام اعضای خانواده هر شب پس از صرف نان شب، به جای نشستن پای تلویزیون و اتلاف وقت خود، از آموختهها، مطالعات و تجارب خویش همدیگر را آگاه سازند تا بدین طریق شیوه آموزش را سرعت ببخشند. سرعت بخشیدن به این معنا است که اگر فرضا در یک خانواده پنج عضو باشد و هر عضو در یک روز همین قدر فرصت به دست آورده باشد که فقط پنج صفحه مطالعه کرده باشد و به دلیل بقیه مشغلههای زندگی روزمره، به مطالعه بیشتر مشرف نشده باشد، پس با تشریک آموختهها میان اعضای خانواده در کمترین وقت بیشترین مفاد حاصل میگردد، یعنی هر کدام از این اعضا در مجموع همان روز ۲۵ صفحه آموخته میباشند. دلیل این سرعت نیز طور که عیان است، همانا بالا بودن سرعت گفتن و شنیدن، نسبت به خواندن و مطالعه کردن میباشد.
دگر این که بر علم خود عمل بکنند. در غیر آن همان حدیث نبوی ص صدق میکند که در آن عالم بی عمل را زنبور بی عسل خوانده بودند. چنانچه امروزه نیز بی سوادان اسناد به دست زیاد داریم که اسناد فراغت از مقاطع مختلف دانشگاهی به دست دارند، ولی به آموختههای خویش عمل نمیکنند.
دیگر این که در رسانههای مختلف نیز به جای این که سریالهای رادیو و تلویزیونی و یا صفحه فکاهیات و سایر گپهای یاوه تعقیب شود، طبعن که راه احسن همانا مطالعه مواد و نگارشات مفیده است.
جامعه نیز افراد ولگرد را از مقابل دکانها و کراچیها، لب جویها، نزد مکاتب اناثیه، دهن کوچهها و تمام محلات تجمع لندهغران به وسیله اطلاع دهی به پولیس طرد کرده و مانع ازدحام و گردهمایی ایشان شود تا بدین وسیله حلقه مزاحمت، بیادبی، سرقتها، راهزنیها، چشم چرانیها، تبصرهها و نگاههای مغرضانه و مملو از بی ناموسی و شهوتی ایشان را شکسته باشد.
دولت نیز به نوبت خود از طریق مساجد، تکایا، مدارس، نصاب وزارت ارشاد، حج و اوقاف، نشر پوستر و بروشور و لوایح با متون ادبی و تربیتی، رسانههای دولتی و خصوصی، نصاب تعلیمی و تحصیلی وزارتهای معارف و تحصیلات عالی، برنامهها، کنفرانسها، سمینارها، میزگردها، سخنرانیها و مسابقات مقاله نویسی و سخنرانی برتر را برگذار بکنند تا بدین وسیله سطح فرهنگ، ادب، تربیت، اخلاق، آموزش و پرورش عوام بالا رفته و از طریق ایشان نسلهای موجوده و آیندهی ایشان تربیت درست بیابند.
همچنین طور که در متن مقاله نیز پیرامون نقش اقتصاد در تربیت اولاد وطن گفته شد، دولت بررسیهای همه جانبه توسط اهل خبره، کارشناسان و مطلعین خود انجام بدهد تا نظریات ایشان پیرامون عوامل این بی تربیتیها به دست آید و نیز از طریق رسانههای اجتماعی از قبیل فیس بوک و تویتر دیدگاههای افراد پرسیده شود و کارمندان توظیف گردند تا این دیدگاههای انبوه شده از طریق برنامههای کامپیوتری تجزیه و تحلیل شده و اولویت بندی شوند و امور قابل رسیدگی در مقدم و موخر از همدیگر تفکیک شوند.
فهرست منابع
الف) کتابها
1. حسن بن علی نمازی، مستدرک سفینه البحار، قم، جامعه مدرسین، سال ۱۴۱۹، ج ۴.
ب) مقالهها
2. محمد مصطفی محمدیار، «ناگفتههای تربیتی کودکان»، روزنامه صبح کابل،
https://subhekabul.com/%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b9%d9%87/untold-stories-of-raising-children-in-afghan-families/?fbclid=IwAR1l5WfB5oWGunXoRV-0ADObDoKv33zRWdis1k618TIygEQBnUnSrX828_U
3. محمد مصطفی محمدیار، «مرد در ادبیات لنده غران»، آرزو نیوز،
https://arezo.news/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D9%85%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%84%D9%86%D8%AF%D9%87%E2%80%8F-%D8%BA%D8%B1%D8%A7%D9%86/
.........................................................................................................................................................
لینک این مقاله در «هفته نامه نیمرخ»
https://web.facebook.com/nimrokhmedia/photos/a.205786599956268/900386007162987/?type=3
صفحه فیسبوک مربوط به عکاسی از همین نویسنده
https://www.facebook.com/PhotographyMuhammadZai
صفحه تویتر همین نویسنده، برای دستیافتن به لینک سایر نوشتهها و مقالههای وی که در دیگر رسانهها به نشر رسیدهاند
https://twitter.com/Mohamma06817432
صفحه لینکدن همین نویسنده، برای اطلاع از سایر سویه تعلیمی، تحصیلی و تجربه و سابقه کاری وی
https://www.linkedin.com/in/mohammad-mustafa-muhammadyar-16099b177/
[1] Ek Aur Ek Gyarah.
[2] برای مطالعه در مورد وظیفه دولت پیرامون شغل زایی ر.ک: مرد در ادبیات لنده غران.