حماسه ی سومین پیروزی
مصطفی عمرزی
افغانستان در قرن نوزده، آماج تجاوز امپراتوری استعماری انگلیس نیز قرار گرفت؛ هرچند محاسبه ی استعمارگران، اشتباه از آب درآمد که فکر می کردند به امتداد اشغال سراسر هند، می توانند جغرافیایی را درنوردند که از قبل در زمینه ی «تفرقه بیانداز و حکومت کن!»(شعار معروف انگلیسی) از وحدتی بازمانده بود که افغان های سلحشور، اما متحد گذشته، از هند تا آمو و از کشمیر تا اصفهان را اشغال کرده بودند.
جنگ های تعیین کننده ی اول و دوم افغان و انگلیس، به شدت به حیثیت جهانی بریتانیای کبیر، آسیب زدند. پس زدن هجوم مردمانی که هزاران کیلومتر دورتر، از یک جزیره ی بارانی و منزوی آمده بودند تا افغان ها را برده بسازند، فراتر از جغرافیای ما، به یکی از ایده های اساسی جنبش های آزادی خواهی کشور های استعمارزده نیز مبدل شد.
تا سومین تحقیر انگلیس ها در سال 1919م، افغانستان در زمینه ی بازی های زشت انگلیسی، نتوانست چنانی که باید به توسعه ی مدنی و رفاهی، دست یابد. محدودیت مرزی که یک بخش مهم خاک های افغانی را به نام خط دیورند در بر می گرفت، در منطقه ای که در شمال آن، روس ها همه را برده ساخته بودند و در شرق، غرب و جنوب، انگلیس ها موضع گرفته بودند، کشور ما را در موقعیتی گرفتار کرده بود که امرای افغان ناگزیر بودند در تنگنا های سیاسی، مراقب باشند فشار های خارجی، هسته ی قدرت مرکزی افغانستان را از بین نبرند.
افغانستان پس از دو جنگ پیروزمندانه با انگلیس ها، اما خار چشم استعمار باقی می ماند. شدت استعمار روسی و انگلیسی و فتوری که با پایان امپراتوری های افغانی به همراه بودند، دولت های افغانستان را شبیه طعمه هایی ساخته بودند که وقتی از حمایت مردم، محروم می شدند، سقوط آن ها حتمی بود.
در یک رابطه ی تنگاتنگ مردم و دولت، اما جای امپراتوری های افغانی را نیرو هایی پُر کرده بودند که با دلگرمی آن ها، لرزه بر اندام استعمار، حماسه ی سومین پیروزی را نیز برای افغانستان، به ارمغان آورد؛ هرچند مرحوم امیر دوست محمد خان و مرحوم امیر شیر علی خان، نتوانستند تحریکات ملی را رهبری کنند، اما شهزاده گان افغان(وزیر اکبر خان و محمد ایوب خان) در جنگ های اول و دوم افغان و انگلیس، توانستند در پیوند به حاکمیت سیاسی، با مردم باشند.
با تحریکات جدید سیاسی در هند و روسیه(جنبش های مردمی و بلشویک ها) نیاز های جدی خارجی، اعلی حضرت شاه امان الله(رح) را متوجه کرده بودند که تاریخ جدید افغانستان، فرا رسیده است.
اعلی حضرت شاه امان الله(رح) که یکی از مردمی ترین شخصیت های تاریخ معاصر ماست، با وقوف از نیرو های مردمی، می دانست که اگر امکانات دولت افغانستان در برابر ماشین جنگی و توان مالی انگلیس ها قابل مقایسه نیست، اما مردمی که استعمار را با تمام طول و تفصیل آن در دنیا، تحقیر کرده بودند، می توانند خلایی را پُر کنند که دولت افغانستان از بابت ضعف های آشکار در برابر انگلیس ها داشت. تحریکات ملی- افغانی مردم ما مشهور بودند:
«وقتی که سپسهالار محمد نادرخان در 24 اپریل 1919، وارد شهر گردیز شد و عزم رزم با دولت انگلیس را آشکار نمود، در سرتاسر پاکتیا، غریو عمومی برخاست و جنبش مردم، شروع شد. موکب قوماندان افغانی در خط عبور و تمام جبهات با فریاد های هزاران شلیک تفنگ و صدای طبل و نای مرد و زن استقبال می شد. بیننده گان احساس می کردند که اعلام جنگ با دولت انگلیس در منزلت جشن عروسی در بین این مردم قهرمان تلقی می شود. این بود که هزاران مرد مسلح از تمام مناطق پاکتیا، احمدزایی و طوطاخیل، منگل، جدران، جاجی، چمکنی، تنی، خوست، احمدخیل، حسن خیل، هاشم خیل، خروتی و هزاران نفر قهرمانان گمنام دیگر که تاریخ به ضبط نام های شان قادر نشده، بیرق ها بستند و در میدان های جنگ، حاضر شدند. این احضار به جنگ عمومی چنانی که در جهان معمول است، از طرف دولت و از صنوف ردیف و احتیاط وزارت جنگ و یا قرعه و حوالهء رسمی نبود و هم طوری که معمول است، اسلحه و آذوقهء این سپاه از طرف دولت، پرداخته نشده بو. این احضار به حرب عمومی از مختصات و مشخصات ملی افغانستان بوده و هست که در طی تاریخ برای حفظ آزادی و طرد تجاوز اجنبی نشان داده اند. این تنها در داخل حدود رسمی افغانستان نبود، بل که در سرتاسر اراضی افغان نشین تا سواحل سند، عین طوفان هیجان ملی در حالت مد و طغیان و اسباب هراس امپراطوری انگلیس، گردیده بود.
16 هزار مرد مسلح که 11 هزار تفنگ عصری هم داشتند، از مردم مسعود، 7 هزار جنگ آور از مردم وزیر، 12 هزار نفر از مردم اورکزایی به رهبری مجاهد معروف، ملا محمد آخوندزاده و هزاران نفر افریدی و خیبری و توری و غیره در سرتاسر جبههء شرق در مقابل دشمن خارجی برای مبارزه ایستاده بودند.» (افغانستان در مسیر تاریخ، میر غلام محمد غبار، جلد اول، چاپ چهارم، انتشارات مرکز نشر انقلاب با همکاری جمهوری، بهار 1368، صفحه ی 764)
اعلی حضرت شاه امان الله(رح) با دلگرمی به جا از حمایت عامه ی افغان ها که در برابر تصمیم او در مسجد شریف عیدگاه(نادیده گرفتن انگلیس در روابط خارجی) بیان کرده بودند، در واقع نه فقط با امکانات دولتی، بل با قدرت میلیونی مردم، سراغ انگلیس ها می رود.
در جنگ سوم و افغان و انگلیس، جوش قومی مردم دو سوی خط دیورند، افزون بر تحریکات ملی- داخلی، شاه افغان را جرائت می بخشید طول و تفصیل نیرو های استعمارگر در هند را نادیده بگیرد.
«جنگ سوم افغان و انگلیس(می و جون 1919) و استقلال افغانستان:
دولت افغانستان بعد از جلوس امیر امان الله خان به ده روز، نامه ای در 3 مارچ 1919 به لارد چلسفورد، نایب السلطنهء انگلیسی هند، فرستاد و گفت که بایستی در معاهدهء 1905 دولتین افغان و انگلیس، تجدید نظر به عمل آید و افغانستان برای عقد یک معاهدهء جدید با دولت انگلیس به اساس حقوق مساوی طرفین، آماده است. دولت افغانستان بعد از فرستادن این پیشنهاد، منتظر جواب دولت انگلیس نماند و عملاً سیاست آزاد و مستقلانه در پیش گرفت. یعنی متوجه فرستادن نماینده و شناختن دولت شوروی و تاسیس مناسبات سیاسی با آن دولت گردید.» (همان، ص 756)
«دولت افغانستان بدون آن که کتباً اصراری نماید، به آرامی امر تجهیز سپاه و سفربری در جبههء های شرق و جنوب کشور صادر کرد و اعلام نمود که جز حفظ سرحدات خود از نفوذ شورش های هند، مقصدی از این سوقیات ندارد. در عوض، شاه امان الله خان در 20 اپریل، نامهء دیگری به لنین فرستاد و از قصد خود به اعزام نماینده ای(محمد ولی خان) در کشور شوروی سخن زد. البته دولت شوروی، این پیشنهاد را پذیرفت و لنین در 27 می 1919، جواب مثبتی بداد، ولی تا آن وقت افغانستان، جنگ سوم خود را با دولت انگلیس آغاز و فتح نیز کرده بود. یعنی روز امضای نامهء لنین در ماسکو(27می) مجاهدین ملی و سپاه افغانی، قشون انگلیسی را در محاذ پاکتیا درهم شکسته و قلعه های نظامی دشمن را در همان روز فتح کرده و بیرق استقلال افغانستان را برفراز آن افراشته بودند.» (همان، ص 756)
در کتاب ارزشمند «افغانستان در مسیر تاریخ- جلد اول»، گزارش مفصل قهرمانی هایی درج است که چه گونه مردم ما با جسارت سیاسی اعلی حضرت شاه امان الله و بزرگانی جون شهید سپهسالار محمد نادر خان و تحریکات میلیونی، استعمارگران انگلیسی را در حالی تحقیر کردند که با بازی های زشت سیاسی پس از دو باخت در افغانستان، با محدودیت هایی که فکر می کردند می توانند شکست های ننگین شان در مقابل افغان ها را جبران کنند، برای خود، حیثیت بافته بودند.
یکی از دلایلی که بعداً انگلیس ها را وارد جریان ارتجاع مذهبی ضد امانی کرد و به تبع آن مساله ی پشتونخوا را مبهم ساختند تا به یک معضل طولانی بین دو کشور، مبدل شود، سرافگنده گی در سومین جنگ افغان و انگلیس بود.
«در حالی که اردوی 340 هزار نفری هند با 185000 هزار حیوان، خطوط آهن، راه های موتررو و وسایل حمل و نقل و مخابرات منظم در دست داشت و به سرعت در طول محاذ افغانستان از چترال تا بلوچستان در طول بیش تر از یک هزار میل، فرقه های خود را زیر امر 23 نفر جنرال های جنگدیده و مشهور، متمرکز ساخته بود. همچنین جنرال ماتهن، قوماندان قوای انگلیسی در مشهد(ایران) به غرض حمله در افغانستان، وضع تیارسی اختیار کرده بود، زیرا حمله محتملهء افغانستان در هند، بازیچه نبود و در صورت شکاف خوردن خط دفاعی امپراطوری، هندوستان زیر پای انگلیس، آتش می گرفت و تمام مستعمرات برتانیه در آسیا و آفریقا، منفلق می گردید و این کاری بود که افغانستان به تنهایی می توانست آن را انجام دهد. چنانی که به مجرد اعلان استقلال افغانستان در فبروری 1919 و سوقیات کابل در اپریل سال مذکور به استقامت سرحدات هند، با آن که هنوز حرب اعلام نشده و سفرای دولتین در دهلی(سردار عبدالرحمن خان) و در کابل(حافظ سیف الله خان) مقیم بودند، نخست در طول سرحدات آزاد افغانی(پشتونستان) هزاران نفر افغان مسلح، آمادهء جنگ گردیده، متعاقباً رهبران مردم چون حاجی ترنگ زایی و ملا صاحب چکنور از سرحدات آزاد، وارد جلال آباد شدند. همچنین در اواخر اپریل در پشتونستان محکوم، هیجان ملی پدیدار گردید و در شهر پشاور، کمیتهء 32 نفره با 900 صد نفر اعضای انقلابی متشکل و بر محور مرام نمایندهء افغانستان، مرزا غلام حیدرخان(رییس پُسته خانهء افغانی) به گردش افتاد و در ماه می در اطراف پشاور، قیام های مسلح به ضد انگلیس به عمل آمد. اعلامیه های دولت افغانستان و مکاتیب شاه امان الله خان در تمام قشله های نظامی انگلیس در طول سرحدات، دست به دست ملیشیا های مسلح می گشت و همه از عقب جبهه برای حمله بر سپاه انگلیس، حاضر و آماده می شد. همین طور از نیمهء اپریل، نعرهء آزادیخواهی و مبارزه طلبی افغانستان در سرتاسر کشور پهناور هند، طنین انداخت. در لاهور، مردم- قیام کردند و با پولیس مسلح انگلیس، رزم نمودند. در دو خط آهن عمده از دهلی تا لاهور در امرتسر و کاسوس، شورش های سختی پدیدار شد تا این که حکومت نظامی اعلام و مردم، سرکوب گردیدند. در گجرانواله، مردم برخاستند و کلیسای مسیونری و استیشن خط آهن را آتش زدند. در وزیر آباد، مردم به استیشن های مهم انگلیس حمله کردند و زد و خورد های بسیار بین مردم و حکومت انگلیس، به عمل آمد. البته انگلیس توانست با اسلحه و با عسکر، این مردم ستمدیده و غیره مسلح و پراگنده را با شدت و قساوت، خورد نماید. مهذا مردم هند در طول راه های خط آهن از بمبئی تا پشاور، دست به فعالیت ضد انگلیسی و تخریب ایستگاه های ریل می زدند. حتی در بین دهلی و بمبئی، قیام های شدید مردم در احمدآباد به عمل آمد و در دهلی، حوادث ضد انگلیسی، پدیدار گردید.» (همان، ص 757)
تحریکات ملی دو سوی خط دیورند که مستقیم و غیر مستقیم، عقب نیرو های دولتی افغانستان، قرار داشتند، گام به گام استعمار انگلیس را تحقیر می کردند.
«محاذ خبیر: ... ولی صالح محمد خان سپهسالار، همین که در دهنهء خبیر رسید و از اوضاع هیجانی مردم در هر دو طرف خط دیورند، مطلع گردید، بدون درنگ به حمله و تعرض پرداخت تا اولین افسر افغانی باشد که داخل پشاور، گردیده است. در حالی که قوای اعزامی کابل، هنوز در نیمه راه قندهار و پاکتیا بود.» (همان، ص 758)
«در 11 می، حملهء متقابل انگلیس از طرف غند های پیاده و سواره با توپخانه های هاوتزر و 80 توپ دیگر به قوماندانی جنرال فاولر و بریگیدیر بالدوین و قوای جنرال کلیمو با پشتیبانی طیارات جنگی از لندی کوتل آغاز شد. در حالی که متعاقباً یک فرقهء جدید انگلیسی از راولپندی، وارد خیبر گردید. با وجود بمباران طیارات انگلیسی، قشون افغانی دلیرانه می جنگید و از دادن تلفات نمی اندیشید، اما تلفات دشمن سنگین تر بود...» (همان، ص 759)
«در 14 می، سپاه انگلیسی به عزم تسخیر جلال آباد، از دکه به استقامت باسول، مارش کرد، ولی در باسول با استقبال کندک محمد اکلیل خان کندکمشر و جنرال محمد عمر خان سو، مقابل شد. این جنگ شدید بود و از توپ و تفنگ، به دست و یخن کشید. قوای افغانی با نوک برچه، پیادهء دشمن را درهم شکست و سوارهء دشمن، دستان تسلیم بلند کرد، ولی سوارهء افغانی در حالت هیجانی، آن را بکوفت و سپاه انگلیس تا دکه فرار کرد و دیگر تا ختم جنگ، قشون دشمن، یک قدم پیشتر نگذاشت و حالت دفاعی، اختیار کرد. هنوز سپاه داوطلب ملی که به هزاران مرد مسلح می رسید، بعد از تشکیل و تجهیز، به حملهء عمومی در دکه و خیبر، آغاز نکرده بودند که انگلیس ها متارکه بین دولتین را در 3 جون 1919، یعنی یک ماه بعد از شروع جنگ در جبههء خیبر، امضاء کردند.» (همان، ص 760)
«به هر حال، اعتمادالدوله با سپاه خود پیشرفت و انگلیس ها که حدود افغانی را تخلیه کرده بودند، در سنگر های چمن و عقب سیم های خاردار، موضع گرفتند. اعتمادالدوله، حدود دشمن را عبور کرد و یک و نیم میل در ماورای خط دیورند تا موضع بغره پیشرفت و منبع آب را در دست گرفت. انگلیس ها در تلاش افتادند و بنای مکاتبه را در موضوع آب با اعتمادالدوله گذاشتند. قوای بزرگ اعتمادالدوله، نه تنها معسکر چمن، بل که قرارگاه کویته را نیز تحت تهدید قرار داده بودند، ولی هنوز این ها شمشیر از میان نکشیده بودند که متارکه بین دولتین(افغانستان و انگلستان) امضاء و قرار داده شد که قشون افغانی، بیست میل از سرحد، عقب کشیده شوند. اعتمادالدوله از تعمیل این امر دولت سرباز زد و از عقب کشی انکار نمود و در جواب یادداشت قوماندانی انگلیسی، نوشت که متارکهء دولت، درست است، ولی او به غرض جنگ با انگلیس، از عقب کشی، خودداری ننموده است، بل که می خواهد با این نفری که دارد، از راه هندوستان، به مسافرت حج برود.» (همان، ص 762)
«در محاذ تل: سپهسالار محمد نادر خان در 26 می 1919 به طور ناگهانی با ده هزار لشکر ملی از مردم خوستی و وزیری و غیره و سه هزار عسکر منظم و دو توپ هاوتزر و هفت توپ دیگر در محاذ تل رسید. این قوا، بلادرنگ نقاط حاکمه و قصبهء تل را اشغال و در 28 می در زیر باران گلولهء طیاره های دشمن(در طی همین بمباران طیارات انگلیسی بود که احمد جان خان کمیدان کابلی، شهید شد) قلعهء جنگی تل را زیر آتش هاوتزر ها قرار داد و به سرعت ذخایر تیل و چوب و آذوقهء قلعه را با استیشن های بی سیم و ریل آتش زد. قطعات «فرانتیر کاستبلری» دشمن از موضع خود فرار کرد و ذخیرهء آب، مورد خطر واقع شد. آتش باری توپخانهء افغانی دیگر گُل شدنی نبود. تا فصیل، قلعهء تل و قشله های قلعه، منهدم گردید. ملیشیایی ها انگلیس ها را ترک گفتند و از تل، خارج شدند. بالاخره قوای انگلیسی، تاب نیاورده دست از جنگ کشید و بیرق تسلیم برافراشت. مهاجمین افغانی، متوجه بیرق تسلیم نشدند و یا نخواستند بشوند. پس هجوم دوام کرد و سپاه و افسران انگلیسی از دروازهء دیگر قلعه، فرار کردند. قشون فاتح افغانی، داخل تل شده، بیرق افغانستان را بر فراز آن افراشتند. در عوض، قواماندانی اعلی انگلیس، جنرال اوستاس، قوماندان مدافع و ناکام تل را معزول و در هند احضار کردند و بعد ها جنرال «دایر» در عوض او منصوب گردید.
در حالی که قوای فاتح افغانی، قلعهء مهم تل را در دست داشته و کوهات و پشاور را تحت تهدید قرار داده بود و قوای افغانی می توانست به یک حرکت جناحی در پشاور بیافتد و سپاه خیبر انگلیسی را معدوم و هر دو کنارهء دریای سند را در زیر پای استعمار امپراتوری، به تودهء آتش تبدیل نماید، ولی این چنین نشد؛ زیرا پایتخت، کابل، بدون مشوره با قوماندانان محاذات جنگ، بدون مشوره با مردم افغانستان، خواهش متارکهء دولت انگلیس را پذیرفته و به قوماندانان خود در تمام محاذات جنگ، امر تخلیهء مناطق مفتوحه و عقب کشی از سرحدات را صادر کرد. لهذا سپاه فاتح افغانی، خواهی نخواهی رجعت کردند و نقاط مهمی که با خون مردم و عسکر افغانی، فتح شده بود، دوباره(به شمول قلعهء جنگی تل) به دست دشمن افتاد؛ زیرا پُشت جبهات افغانی، یعنی دولت مرکزی و دربار معناً متزلزل بود.» (همان، ص 770)
انبوه جنگجویانی که در برابر هم قرار گرفته بودند، وسعت و شدت سومین جنگ افغان و انگلیس را محرز می کند. بنا بر این، مهم ترین هدف دولت افغانستان که رفع انحصارات انگلیس ها بر روابط خارجی ما بود با برانگیختن احساسات قومی، ملی و آزادی خواهانه ی مردمان در بند در هند، واقعیت جنگ سوم افغان و انگلیس را خلاف برداشت های متعارف آن که سعی می شود با اعلام استقلال افغانستان که در واقع وجود داشت، تحریف کنند، خیلی بزرگ تر از آن چه تاریخی شده است، آشکار می سازد.
با تحقیر انگلیس ها در جنگ سوم افغان و انگلیس، شکسته گی های زیادی در سراسر جغرافیای استعماری آنان رُخ می دهد. مثلاً امید های مردم هند با رهبری گاندی فقید و از خودگذری های مرحوم خان عبدالغفار خان در پشتونخوا، پس از این که جنگ دوم جهانی، پایان می یابد، استعمار مستقیم انگلیس را برای همیشه طرد می کنند.
اگر درگیری هایی که جنگ دوم جهانی ایجاد کردند و انگلیس ها ماهرانه از آن ها استفاده کردند تا هند را دشمن آلمان معرفی کنند، واقع نمی شدند، تاثیرات جنگ سوم افغان و انگلیس، شبیه قیام افسران هندی در 1856 که از پیروزی افغان ها در جنگ اول افغان و انگلیس، الهام گرفته بودند، زوتر سیطره ی انگلیس در هند را پایان می بخشیدند.
«متارکهء جنگ: بعد از اعلام متارکهء دولت، البته عساکر افغانی در هیچ محاذی به جنگ نپرداختند، ولی مردم مجاهد در خیبر و سرحدات پکتیا، جنگ های ملی خود را به ضد انگلیس، دوام دادند. در ماه جولای، فشار مردم در سرحدات پکتیا، آن قدر شدید شد که دولت انگلیس مجبور گردید 16 کندک عسکر در تل، متمرکز سازد. معهذا انگلیس ها تا زمان عقد قرارداد مصالحه با افغانستان، قادر نگردیدند که قلعه های نظامی و از دست رفتهء خود را از تصرف مردمان سرحد، بیرون کشند. و این بعد از عقد قرار داد بود که به تدریج به استرداد قلعه های مذکور، موفق شدند؛ زیرا دیگر مردم سرحدات آزاد، تنها مانده بودند.» (همان، ص 770)
با امضای معاهده ی راولپندی، این تنقید وجود دارد که افغانستان از فرصت استرداد خاک های اصیل افغانی در هند، محروم شد. درست یا نادرست، اما این حقیقت غیر قابل کتمان است که اگر جسارت سیاسی اعلی حضرت شاه امان الله، نمی بود، آن چه اتفاق نمی افتد تا مرحوم غبار، گزارش آن را درج تاریخ بسازد.
اعلی حضرت شاه امان الله، هسته ی تحریکات ملی ضد انگلیس در سومین جنگ افغان و انگلیس بود. افزون بر این، صاحب دستگاهی بود که بعداً ثابت شد هرج و مرج و گرایش های افراد آن می توانند پایه های سلطنت خودش را نیز متزلزل کنند.
با آن چه بعداً به وقوع پیوست(خیزش های ارتجاعی) و سهم افرادی در حکومت که در سقوط سلطنت امانی، دخیل بودند، می توان گمان کرد که اراده هایی در قبول تضرع انگلیس ها وجود داشتند تا دولت افغانستان، ختم جنگ را بپذیرد. این که شرایط، فرصت های تضعیف بیشتر انگلیس ها را به جود آورده بودند، حرف دیگر است، اما مهمترین خواسته ی دولت افغانستان که با جسارت اعلی حضرت شاه امان الله، تجلی کرد، بیرون رفتن از دایره ای بود که انگلیس ها ایجاد کرده بودند و اگر باقی می ماند، شاید با شباهت های هندی، افغانستان را نیز به گونه ای آسیب می رساندند که با تجزیه ی هند، رونما شد.
افغانستان در مدتی که با استعمار انگلیس، هم مرز بود، هرگز نتوانست به جایی صعود کند که پس از سلطنت اعلی حضرت شاه امان الله، رونما شد. ضمن پذیرش این که مرحوم اعلی حضرت شاه امان الله نیز خبط کرده است، می توان اندیشید که عوامل مختلف و اغراضی که منشای داخلی نیز داشته اند، مانع شده اند تا از فرصت هایی که باعث وصل افغانستان روی خط دیورند می شدند، محروم بمانیم. این جریان، ممتد بوده است. افراد و جناح هایی وجود دارند که می کوشند با جلب رضایت پاکستان در مسئله ی خط دیورند، حتی به حد روسپی گری نیز نقش دیورند ها را ایفا کنند. ملا برهان الدین ربانی با تعیین جنرال حمید گل به حیث مشاور خود، نقشی را بازی می کرد که حالا عبداللطیف پدرام، بازی می کند. در این روسپی گری ها، این تامل وجود دارد که اگر پاکستان از غیر پشتون هایی چون پدرام، حمایت کند، دست آنان شبیه دست فرازی گروه هایی می شود که به همکاری با پاکستان، متهم اند. در قرن نوزده و تا پایان حاکمیت شاه امان الله، افراد و جناح های زیادی وجود داشتند که می کوشیدند با جلب رضایت انگلیس ها، سهم سیاسی بالا بیابند. این تکدر با تجاوز اتحاد شوروی بر افغانستان و پس از سقوط امارت اسلامی طالبان، بار ها تکرار شده است.